(سایت مداحی کربلایی محسن احمدی) بانوای دلنشین کربلایی محسن احمدی دوشنبه شبـــــــها راس ساعت:21 نعمت آباد خ میرزایی جنب خیابان مینو حسینیه حضرت ابوالفضل العباس(ع)،سامانــــــه هیئت:09381954355،سایت سیاسی مذهبی،اشعار مذهبی،اشعار مهدوی،احادیث و روایات
| ||
|
سخنان و حکایت های کوتاه علم اندوزی «لقمان حکیم به فرزندش فرمود: با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مرده را به حکمت زنده می کند. ، چنان که زمین را به آب باران».(1) کورحقیقی « فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدرتی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت : من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»(2) آزادگی «همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای ، تو را ترک کرده اند؟ او گفت : از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم ، ما را ترک کرده اند.»(3) غیبت «به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم». (4) سخن چینی «مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی می کرد. اندیشمند گفت : از چیزی سخن گفتی که او از روبه رو گفتن آن با من شرم داشت»(5) تجسس «حکیمی گفته است: آن که عیب های پنهانی مردم را جست و جو کند، دوستی های قلبی را بر خود حرام می کند.»(6) غفلت «به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود.»(7) بخل بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم ؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست » (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس « و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن بخورد از من نیست .» (بقره 249)(8) تکبر «آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد ، عابد او را گفت : آنچه از من دیدی ، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد .»(9) افسوس پادشاه به هنگام مردن گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام ، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت « ما أغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه 28 و 29) و در همان روز جان داد .(10) عقل، بزرگترین نعمت الهی «روزی پادشاهی به بهلول گفت : بزرگترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد : بزرگترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا آن که را عقل دادی ، چه ندادی و آن که را عقل ندادی ، چه دادی؟»(11) محافظت از خویشتن « پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است ، رها کن»(12) عبرت « گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت ، دید که بهلول ، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم ، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»(13) خطر سلامتی و آسایش «آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت : خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم ، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه ، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»(14) پی نوشت : منبع:http://sayehmah.parsiblog.com ๑۩๑ سید مهدی رضوی:09381954355 ๑۩๑ نظرات شما عزیزان:
جملات زیبایی بود خیلی لذت بردم!
پاسخ:التماس دعا همسنگر مـــــوضوعات مـــــرتبط: حکایات، ، [ 17 / 4 / 1391
] [ 13:0 ] [ سید مهدی رضوی ]
[ |
|
[ دانلود مداحی با صدای: کربلایی محسن احمدی ] [ danlod madahi : karbalaei mohsen ahmadi ] |